loading...
سایت تفریحی جوک بـــازNew Portal jok-

1

شاگردی از استادش پرسید:عشق چیست؟

استاد در جواب گفت:به گندم زار برو ، پر خوشه ترین شاخه را بیاور ، اما در هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.استاد پرسید:چه آوردی؟

شاگرد با حسرت جواب داد:هر چه به جلو میرفتم ، خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیداکردن پر پشت ترین خوشه ، تا انتهای گندم زار رفتم ، اما هیچ ندیدم.

استاد گفت:عشق یعنی همین!

شاگرد پرسید:پس ازدواج چیست؟

استاد به سخن آمد که:به جنگل برو و بلند ترین درخت را بیاور ، اما به یاد داشته باش که باز هم نمیتوانی به عقب برگردی.شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت.

استاد پرسید:چه شد؟ و او در جواب استاد گفت:به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم ، انتخاب کردم.ترسیدم که اگر جلوتر بروم ، دست خالی برگردم.

استاد باز گفت: ازدواج یعنی همین!!!!

از این داستان پند میگیریم که عشق شوری بی پایان و بی انتهاست و ازدواج انتهای جاده عشق!!!

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • *توجــــه توجـــــه*

    برای ارسال مطلب و انتشار آن در سایت عضو شوید ، به پنل خود رفته و باتوجه به موضوعات مطالب خود را پست کنید

    با تشکر:(محمد - علی رضا)

    آمار سایت
  • کل مطالب : 41
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 50
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 54
  • بازدید کلی : 561